۱۳۹۶ اسفند ۸, سه‌شنبه

نه سال گذشت و من همچنان در زندانم؛ نامه سخی ریگی وبلاگ نویس بلوچ از زندان

نه سال گذشت و من همچنان در زندانم؛ نامه سخی ریگی وبلاگ نویس بلوچ از زندان

سخی ریگی فعال سیاسی، وبلاگ‌نویس بلوچ و زندانی تبعیدی به زندان اهواز در نهمین سال حبس خود برای نخستین بار، طی ۹ سال اخیر در نامه‌ای به تشریح وضعیت خود پرداخته است، وی در سال ۸۸ با اتهاماتی از جمله «نشر اکاذیب و اقدام علیه امنیت ملی» محکوم به ۲۰ سال حبس شد. این حکم یکی از سنگین‌ترین احکام حبس برای وبلاگ‌نویسان در ایران بود.
ا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سخی ریگی در تاریخ ٢٨ خرداد ١٣٨٨ در زاهدان در ۳۱ سالگی بازداشت و با اتهاماتی چون نشر اکاذیب و اقدام علیه امنیت ملی در دادگاهی که جزئیات آن هیچ‌گاه رسانه‌ای نشد، به ۲۰ سال زندان به عنوان یکی از سنگین‌ترین احکام صادر شده علیه یک وبلاگ‌نویس در ایران، محکوم شد.

سخی ریگی در وبلاگی در قالب نوشتن اخبار و مقاله پیگیر مسائل بلوچستان بود و در زمینه اطلاع رسانی از وضعیت زندانیان بلوچ فعالیت می‌کرد.

آقای ریگی،  فعال سیاسی، وبلاگ‌نویس بلوچ و زندانی تبعیدی به زندان اهواز در نهمین سال ۹ سال حبس خود در نامه‌ای به تشریح وضعیت خود پرداخته است.

این نامه، نخستین نامه وی طی ۹ سال حبس است که منتشر می‌شود:
تقریبا ۹ سال شده؛ ۹سال است که بدون یک روز مرخصی در زندان هستم.

قبل از دستگیری چنان بی ارتباط با هر جناح و تشکل و گرایش سیاسی بودم که هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم این‌قدر فعال سیاسی به حساب بیایم که یک روز حتی برای دادن تعهد مرا احضار کنند! هر چند گرایش به اصطلاح طلبان داشتم اما بیشترین فعالیت سیاسی من در تمام عمرم شرکت در انتخابات بود و بعد داشتن یک وبلاگ ساده‌ در سرویس دهنده‌ی بلاگفا که هر چند ماه یک بار در آن مطالبی می‌گذاشتم که از سایت های خبری دیگر کپی می‌کردم، وبلاگی که در طول عمرش معمولا حتی ۱۰ بیننده در روز هم نداشت، چیزی شبیه هزاران وبلاگ بی‌اهمیت دیگر؛

چطور ممکن بود چنین وبلاگی روزی بتواد سرنوشتم چنین تغیر دهد که مرا از دانشجوی رشته‌ی نرم‌افزار زاهدان که زندگی بسیار معمولی و آرامی کنار همسر و فرزندان داشت واقف کند و یک عمر به تبعید در زندان اهواز به سر ببرم، هیچ وقت امکان نداشت چنین کابوسی اتفاق بیفتد اما اتفاق افتاد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جازه‌ی دیدن بی اجازه‌ی شیون و فریاد؛ روایتی از آخرین دیدار خانواده‌ با پیکر بی‌جان “لقمان و زانیار مرادی”

اجازه‌ی دیدن بی اجازه‌ی شیون و فریاد؛ روایتی از آخرین دیدار خانواده‌ با پیکر بی‌جان “لقمان و زانیار مرادی”  بهمن احمدی امویی، روزنامه‌...